۱۳۸۷ مرداد ۱, سه‌شنبه


راهرویی از خون
آهنگ مدام از تیر خلاصی که بر شقیقه آزادی فرو میرود
فریاد هایی از " من هم وجود دارم " که در گلو میمیرند
اهریمن همه جا نعره میزند و پایان انسان را جشن میگیرد
دوست من چه کرد
که فردایش آفتاب بدون او طلوع کرد
ترانه جوانیش به خشم کدامین گوش دژخیم به سکوت رسید؟
ای آسمان ببار و خون آزادی را از زیر پوتین گناهکاران بشوی
دیگر امیدی به فردا نیست
فردایی خوشبخت با پنجه آلوده ی اهریمنان دروغی رسواست
برای شادی روح غنچه آزادی
که زیر پای دیوها له شد
فاتحه ای بخوانیم

۱ نظر:

ناشناس گفت...

برای تازه شدن دیر نیست............