۱۳۸۷ خرداد ۲۱, سه‌شنبه



شامگاه آرام زندگی من است
و همدم خاموش من ته سیگارها...
دفتر خاطرات باطله را
دوباره مرور میکنم
یادت هست؟
آنروزهایی که در خیابانهای شلوغ قلبت
دنبال خودم میگشتم؟
در طلوع و غروب محزون عشق
در امتداد بی نهایت حادثه های تهی
باز هم ناباورانه
منتظر وقوع تو ام
بیا و خاکستر نهالی را ببین
که با بی مهری باغبان سوخت
شاید ققنوسی دیگر متولد شود...

هیچ نظری موجود نیست: