۱۳۸۷ خرداد ۲۱, سه‌شنبه



امشب پر از شعر
به پای واژه ها افتاده ام
واژه ها یی ناتوان از تفسیر دل
واژه هایی خجالت زده،
لال...
درخت و کوچه و شب وآب وپرنده
همه ساکتند
شب از سیاهی میمیرد
و من از بیرنگی واژه ها...
با بالهای خیال میگریزم از حصار معلومات
چه کسی میگوید بیداران را در سرزمین رویاها جایی نیست؟
یک سبد خاطره میچینم از دشت کودکی
و به خانه خواب میبرم

هیچ نظری موجود نیست: