۱۳۸۷ خرداد ۲۶, یکشنبه



از عشقت بالی ساخته ام برای پرواز
مبادا بگویی دوستم نداری
که از تیر سرد و سخت صیاد کشنده تر است
بگو دوستت دارم تا شهر دلم آرام شود
بگو تا شب تنهایی را با صدایت به صبح عشق برسانم
صدایت نجوای ملایم آغاز است
برای بودن و امید با تو بودن
تو آیا راز لبخند هایت را میدانی
که چه هارمونی زیبایی بین چشمان و لبانت نهفته است
و مرا تا قصه های نگفته دخترکان دشت گلها میبرد
من دلی شکسته دارم که دعایش تورا
از هوس غریبه ای نا آشنا با عشق مصون میدارد.

هیچ نظری موجود نیست: